Friday, September 22, 2017

جنگ ایران و عراق - رازهای در محاق


 . امواج انساني تحت اعنوان عمليات به جبهه ها جنگ فرستاده مي شدند و سرنوشت انها اين بود

حاق ماه بشاید ز بهر عز هلال
شب سیاه بباید برای قدر سحر
(حسن غزنوی)
 
جنگ ایران و عراق به سی و هفتمین سالگرد آغاز خود رسید. همان جنگی که با زمینه‌چینی و اصرار هیستریک بر ادامه‌ی آن توسط رژیم آخوندی، ۲۸۸۸روز ایران و ایرانی را به خاک و خون کشید و پس از جنگ ویتنام به طولانی‌ترین جنگ تاریخِ قرن بیستم و به یکی از فاجعه‌بارترین جنگهای تاریخ بشری تبدیل شد.
بسیاری از مردم می‌خواهند بدانند چگونه آن جنگ، ناگهان مانند بلای آسمانی بر سرشان نازل شد. مردم می‌خواهند بدانند چگونه این جنگ -که طرف عراقی آماده‌ی آتش‌بس و پذیرش صلح بود- ادامه پیدا کرد؟
جنگی که «نیم میلیون کشته، یک و نیم میلیون مجروح و معلول، ۴میلیون آواره، بیش از ۹۰هزار اسیر، ۵۰شهر ویران شده، ۷هزار مفقودالاثر و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی… به بار آورد».
جنگی که خردسالان و دانش‌آموزان ایرانی را از مدرسه و از کلاس درس به میدانهای مین بی‌برگشت روانه کرد، جنگی که…

جنگ ایران و عراق - جعبه‌ی سیاه

اگر چه درباره‌ی جنگ ایران و عراق که به‌طور رسمی در روز ۳۱شهریور آغاز شد، بسیار صحبتها شده است، اما:
«اما جنگ هم مانند بسیاری از مسایل مملکت جعبه‌ی سیاه دارد. جنگ مانند هواپیما، جعبه سیاه داشت. این جعبه سیاه، هنوز برای مردم باز نشده است. در این جعبه سیاه، ۳۰هزار نوار ضبط‌شده و پخش‌نشده وجود دارد». (۲)
حالا ببینیم جعبه‌سیاه جنگ ایران و عراق، از علت آغاز جنگ چه می‌گوید؛ علاوه بر آن شیوه‌ی بهره‌برداری هر یک از طرفین از جنگ ویرانگر چیست؟ و درون این جعبه‌ی سیاه چه چیزهایی پیدا می‌شود. این را داشته باشید تا سری به مجلس خبرگان ارتجاع بزنیم، ببینیم رئیس آن در جدیدترین اجلاس ـ که در تاریخ سه‌شنبه ۲۸شهریور ۹۶برگزار شد ـ در مورد جنگ ایران و عراق چه گفته است:
جنگ ایران و عراق - جنگی با ارزش‌تر از کوه طلا
«اگر خداوند کوه دماوند را هم طلا گرفته و به ما می‌داد، ارزش آن با جنگی که اتفاق افتاد برابری نمی‌کرد؛ چرا که طلا مایه‌ی فساد، افتراق و مصیبت است اما این جنگ [جنگ ایران و عراق] سرتاپا مایه‌ی… خوبی بود و قدرت نظامی جمهوری اسلامی را نیز تقویت کرد». (۳)
جنگ ایران و عراق – (آخوند جنتی: جنگی با ارزش‌تر از کوه طلا)
جنگ ایران و عراق – (آخوند جنتی: جنگی با ارزش‌تر از کوه طلا) 

این حرف را کسی دارد می‌زند که نور چشمی خمینی دجال و خامنه‌ای جلاد و عصاره‌ی همه رذائل رژیم دیکتاتوری آخوندی است؛ کسی که از سال ۱۳۵۹یعنی در سال آغازین جنگ ایران و عراق، وارد شورای نگهبان ارتجاع شد و هنوز هم پس از گذشت ۳۷سال عضو آن است. بگذریم از این‌که آخوند جنتی به روی نامبارک خود نیاورده که اگر طلا مایة‌ فساد است، پس چرا آخوندهای غارتگر نظام ولایت، این مایه‌ی فساد و مصیبت! را برای خود برداشتند و ۲میلیون کشته و معلول، آوارگی، بی‌خانمانی و روی مین رفتن دانش‌آموزان مدارس در جنگ را برای مردم گذاشتند؟!

جنگ ایران و عراق - سرپا ماندن نظام آخوندی بواسطه‌ی جنگ

خمینی می‌گفت: «جنگ یک مسأله‌یی بود… که منافعش بیشتر از ضررهایش بود… به دنیا فهماند که این مسأله‌یی که در ایران است با همه مسائل جداست». (۴)
یعنی با وجود 2میلیون کشته و معلول و ۴میلیون آواره… آن جنگ منافعش بیشتر از این ضررها بود. پس منافعش چه بود؟ آخوند جنتی در همین اجلاس خبرگان ارتجاع پاسخ می‌دهد:
«… جنتی با تأکید بر این‌که... [جنگ ایران و عراق] برکات زیادی برای کشور ما داشت و باعث شد این نظام باقی بماند، افزود: «باقی ماندن نظام به برکت جنگ بود». (۵)
آری، به‌زعم آخوند جنتی اگر آن جنگ نبود، الآن دیگر اثری از نظام آخوندی هم نبود. منفعت جنگ ایران و عراق، باقی ماندن نظام بود. آیا می‌شود از این واضح‌تر گفت؟ پس آن طرفی که جنگ را راه انداخت و بر ادامه خائنانه‌ی آن اصرار ورزید، یعنی خمینی، می‌خواست نظامش را سرپا نگه دارد.

جنگ ایران و عراق - زمینه‌سازی جنگ

هفتم اسفند ۵۷
روز ۷اسفند ۱۳۵۷خمینی در ملاقات با هیأتی از شیعیان کویت گفت: «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه دنیا غلبه کند».
روزنامه کیهان در همین تاریخ تیتر زد که: «امام خواستار تشکیل دولت جهانی اسلام شد».

جنگ ایران و عراق – (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی)
جنگ ایران و عراق – (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی)

روزنامه الرأی العام چاپ کویت در اسفند ۵۷نوشت: «تهران می‌خواهد به نام اسلام یک امپراتوری ایجاد کند!».
حسینعلی منتظری، قائم‌مقام وقت خمینی، هم درباره‌ی آن روزها نوشت: «وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوص امام را فرا گرفت… گویا عالم را مسخر کرده‌ایم… و لذا در ُبعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و این‌که انقلاب مرز نمی‌شناسد (بود) … این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت… بالاخره زمینه جنگ فراهم شد». (۶)
 
 جنگ ایران و عراق – (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی)
جنگ ایران و عراق – (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی) 

منظور خمینی از ٰدولت بزرگ اسلامی و دولت جهانی اسلام‌ٰ همان به‌اصطلاح «صدور انقلاب» و به عبارت درست همان صدور ارتجاع و تروریسم به کشورهای منطقه و سایر نقاط جهان بود.

۵مهر ۱۳۵۸
ابراهیم یزدی: «ما که آمدیم روی کار، محور اول این بود که یک سفیر وارد به اوضاع عراق نصب کنیم که قادر باشد ارتباطات سری را با گروه‌های مسلمان مخالف رژیم عراق، در داخل عراق برقرار کند. سیاست ما علیه عراق و سایر اعراب… بود». (۷)
دعایی، اولین سفیر رژیم آخوندی در عراق هم‌چنین می‌گوید:
«روزی یکی از مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران می‌گفت: من در وزارت امور خارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اتاقها کارتنهای بسته بندی وارد و خارج می‌شود. معلوم شد این کارتن‌ها به‌عنوان وسائل دیپلوماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده می‌شود. از سر کنجکاوی… یکی از کارتن‌ها را باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به عراق می‌فرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفان صدام قرار گیرد». (۸)

۲۲بهمن ۱۳۵۸
خمینی دجال در نخستین سالگرد روی کار آمدن رژیمش در ۲۲بهمن ۱۳۵۸گفت: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم». (۹)
دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه مثل عراق، سوریه، یمن، لبنان، افغانستان و… از همین سیاست صدور ارتجاع و تروریسم ناشی می‌شد که تا همین امروز هم ادامه دارد.

۱۹فروردین ۱۳۵۹
در این روز خمینی دجال در پیامی که درباره‌ی قطع رابطه آمریکا بود، رئیس‌جمهور وقت عراق را مستقیماً هدف قرار داد و گفت:
«ملت شریف عراق!… بپا خیزید و… دست جنایتکار او [صدام حسین] را از کشور اسلامی خود قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله! همه با هم این ریشه‌ی فساد را قبل از آن که فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید و… دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است قطع کنید». (۱۰)

۲۵فروردین ۱۳۵۹
منتظری، قائم‌مقام وقت خمینی هم گفت: «این روزها برادران عراقی مرتباً به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند همان‌طور که حضرت امام خمینی، انقلاب ایران را رهبری کردند… انتظار داریم که انقلاب عراق را هم رهبری کنند». (۱۱)

۲۸فروردین ۱۳۵۹
در این روز که ۵ماه قبل از شروع جنگ بود، خمینی جلاد در جمع فرماندهان بسیج ضدمردمی ضمن سخنانی ارتش عراق را به کودتا علیه صدام حسین تشویق کرد:
«صاحب منصب‌های خوب ما داریم در عراق… خود آنها کودتا کنند و این را از بین ببرند… باید قیام کنند بر ضد او». (۱۲)

۳۰فروردین ۱۳۵۹
خمینی در پیامی بار دیگر بر قیام مردم و ارتش عراق علیه صدام تأکید کرد:
تلویزیون رژیم و روزنامه‌های کیهان و اطلاعات این سخنرانی را روز ۳۰فروردین پوشش دادند:
 
 
 
جنگ ایران و عراق – کلیشه روزنامه کیهان- ۳۰فروردین ۵۹ (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی) 

«… از افسران و درجه‌داران و سربازان عراق مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند… و یا از پادگانها و سربازخانه‌ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند». (صحیفه نور، جلد دوازده، ص ۵۶)
 
 
جنگ ایران و عراق – کلیشه روزنامه اطلاعات- ۳۰فروردین ۵۹ (زمینه‌سازیهای جنگ از سوی خمینی) 

۵اردیبهشت ۱۳۵۹
آخوند علی خامنه‌ای در نمایش جمعه تهران: «… باقر صدر آن کسی بود که می‌توانست محور حرکات مردمی در عراق باشد… صدام حسین یک آلت بی‌اراده بود، سگ درنده‌ای بود که او را به جان این انسان… انداختند ». (۱۳)

۱۸شهریور ۱۳۵۹
روزنامه حکومتی جمهوری اسلامی در این روز یعنی ۱۲روز قبل از آغاز جنگ، رسماً اعلام کرد: «به فرمان امام، نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».

                                                         …
و به این ترتیب جنگ در ساعت ۱۴روز ۳۱شهریور ۱۳۵۹با حمله‌ی هوایی عراق به فرودگاههای ایران شروع شد.
بیست و چهار روز پس از شروع جنگ، رجایی که آن زمان نخست‌وزیر رژیم بود با یک طرح صلح سه ماده‌یی به سازمان ملل رفت. روز ۶مهر ۱۳۹۳سایت حکومتی تابناک متعلق به پاسدار محسن رضایی به بخش‌هایی از آن طرح صلح اشاره کرد و نوشت: «رجایی روز بیست‌و چهارم مهرماه ۵۹، به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد: متجاوز به مرز خود برگردد و نیروی بی‌طرفی در مرزها مستقر شود تا بقیه روند دادرسی و مجازات متجاوز و… تحت نظارت بین‌المللی اجرا و اعمال شود». (تابناک- ۶مهر ۱۳۹۳)
اما هنگامی که سازمان ملل و عراق آن طرح را پذیرفتند، رژیم که خود پیشنهاد دهنده‌ی آن بود، از طرح خود عقب نشست و جنگ را ادامه داد.

جنگ ایران و عراق - ادامه‌ی جنگ

مرحله اول جنگ تا خرداد ۱۳۶۱ادامه یافت و با آزادی خرمشهر و عقب‌نشینی رسمی نیروهای عراقی به مرزهای بین‌المللی، خاتمه یافت. عراق هم به‌طور رسمی اعلام کرد آماده‌ی پذیرش آتش‌بس و خاتمه جنگ است. کشورهای عرب منطقه هم حاضر شدند خسارت مادی جنگ را بپردازند و همه چیز برای اجرایی شدن یک راه‌حل صلح‌آمیز و شرافتمندانه فراهم شده بود اما رژیم خمینی به کمتر از جنگ رضایت نداد. از این نقطه به بعد این فقط رژیم آخوندی بود که بر ادامه‌ی خائنانه‌ی جنگ اصرار ورزید. آخوند رفسنجانی درباره‌ی ادامه‌ی جنگ گفت:
«… نمی‌توانم بگویم نمی‌شد جلوی جنگ گرفته شود… ولی کسانی بودند که دلشان می‌خواست جنگ باشد». (۱۴)

رفسنجانی در یک جای دیگر گفت:
«نظر امام بر ادامه‌ی جنگ، قاطع بود. حتی اجازه نمی‌دادند که این بحثها خدمت ایشان مطرح شود». (۱۵)
او در ادامه گفت: امام به‌عنوان فرمانده کل قوا، با مسائل نظامی آشنا نبود… وقتی عملیاتی مانند والفجر، شکست می‌خورد و ناموفق می‌شد، اسمش را والفجر مقدماتی گذاشتند که در عملیات بعد جبران کنند». (همان منبع بالا)

پاسدار سبزوار (محسن) رضایی، سرکرده‌ی اسبق سپاه پاسداران هم درباره‌ی عملیات شکست خورده‌ی والفجر گفت: «سلسله عملیات والفجر همان مرحله اول کافی بود و نباید مراحل بعدی اجرا می‌شد. (۱۶)

به گواهی دانشنامه‌ی جنگ ایران و عراق (که یکی از اسناد رسمی رژیم در مورد جنگ ۸ساله است) پس از والفجر مقدماتی، ۱۰رشته عملیات دیگر به اسم والفجر ۱، ۲، ۳… تا ۱۰انجام شد. در آن ۱۱عملیات، رژیم درباره تعداد کشته‌شدگان خود سکوت کرد، اما با توجه به استفاده خمینی از تاکتیک امواج انسانی، تنها خدا و همین سران جنایتکار رژیم می‌دانند تعداد کشته‌های ایران چندصد هزار نفر بوده است.

                                                             …
تا این‌که روز ۲۷تیر ۱۳۶۷خمینی در اثر شکست‌های پی‌درپی در جبهه‌های جنگ ضدمیهنی و پس عملیات پیروزمند ارتش آزادیبخش ملی در فتح مهران با شعار امروز مهران، فردا تهران، ناگزیر برخلاف خواسته‌ی خود، جام‌زهر آتش‌بس را سرکشید و گفت که دلیل آن را بعد می‌گویم. اما هیچگاه نگفت و در وصیت‌نامه‌ی خودش هم هیچ اشاره‌یی به این موضوع نکرد که چرا جام‌زهر را سرکشید.
اما چه کسی است که نداند تنها با جانفشانی مجاهدین و رزم‌آوران ارتش آزادی، خمینی ناگزیر از نوشیدن جام‌زهر آتش‌بس شد؛ مجاهدینی که به بهای جان و آبروی خود به درهم شکستن ماشین جنگی خمینی و گل گرفتن تنور جنگش، کمر بسته بودند.
ولی بی‌شک روزی واقعیت جنگ ایران و عراق از محاق بیرون خواهد آمد. روزی که این جنگ ضدمیهنی با تمامی پرونده‌هایش پیش روی سران حکومت آخوندی گشوده خواهد شد. آری، اسرار در محاق جنگ ایران و عراق در انظار مردم فاش خواهد شد…

--------------------------------------------------------

پاورقی
(۱) سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس- کتاب جنگ ایران و عراق جلد دوم نوشته دکتر حسین علایی، اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران
(۲) تلویزیون رژیم-پاسدار سبزوار [محسن] رضایی، سرکرده‌ی اسبق سپاه پاسداران - ۳مهر ۱۳۹۵
(۳) آخوند احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و رئیس مجلس خبرگان ارتجاع -خبرگزاری حکومتی فارس- ۲۸شهریور ۹۶
(۴) خمینی- صحیفه‌ی نور- ج ۱۶ص ۱۹
(۵) خبرگزاری حکومتی فارس- ۲۸شهریور ۹۶
(۶) کتاب خاطرات حسینعلی منتظری
(۷) ابراهیم یزدی، مشاور خمینی و وزیر خارجه- کیهان ۵مهر ۵۸
(۸) کتاب خاطرات سید محمود دعایی، اولین سفیر رژیم در عراق
(۹) تلویزیون رژیم- ۲۲بهمن ۵۸
(۱۰) خمینی- تلویزیون رژیم- ۱۹فروردین ۵۹
(۱۱) منتظری- روزنامه بامداد - ۲۵فروردین ۵۹
(۱۲) (صحیفه نور، جلد دوازده، ص ۴۴)
(۱۳) آخوند علی خامنه‌ای- کیهان- ۵اردیبهشت ۵۹
(۱۴) سایت حکومتی تابناک- ۶مهر ۹۳
(۱۵) روزنامه جمهوری اسلامی- ۷مهر ۱۳۷۹
(۱۶) پاسدار محسن رضایی- تلویزیون رژیم- ۳مهر ۱۳۹۵.

جزئیات دقیق ارتباط وزیر اطلاع‌رسانی القاعده با ایران

وزير اطلاع رساني  القاعده 


بررسی مجدد آخرین شماره یکی از نشریه‌های سازمان تروریستی القاعده نشان می‌دهد که عيسى بن سعد آل العوشن که مسئولیت وزارت اطلاع‌رسانی القاعده را بر عهده داشت، سال‌ها در ایران زیسته و از آنجا مسئولیت اطلاع‌رسانی و همچنین تامین خدمات لوجستیکی برای دیگر پیکارجویان القاعده را بر عهده داشت.
آخرین شماره نشریه "صوت الجهاد" که در سال 2007 میلادی منتشر شد، با پرده برداشتن از تسهیلاتی که ایران در اختیار اعضای سازمان القاعده و به ویژه رهبران این گروه قرار می‌داده، عمق روابط ایران و این گروه تروریستی را نشان داد. این تسهیلات شامل پشتیبانی لوجستیکی، آموزش نظامی و پناه دادن به این افراد در داخل خاک ایران بود.
عيسى آل العوشن
در این شماره از نشریه "صوت الجهاد" از کسی نام برده شده که تا کنون کمتر کسی به نقش و فعالیت‌های او دقت کرده است. این فرد که عيسى بن سعد آل العوشن نام دارد، علاوه بر اینکه یکی از ایدئولوژیست‌های القاعده در پادشاهی عربی سعودی بوده، وظیفه مدیریت چندین نشریه القاعده را نیز بر عهده داشت.

آل العوشن کیست؟

عيسى بن سعد آل العوشن را دوستانش "وزیر اطلاع‌رسانی جهاد" و یا "مجاهد کیبورد" می‌نامیدند و در سال 2004 و حین هجوم نیروهای امنیتی سعودی به منزل صالح العوفی، یکی دیگر از رهبران القاعده در ریاض کشته شد.
آل العوشن اندک زمانی پیش از 11 سپتامبر و پس از مشورت با یوسف العییری، ایدئولوژیست شرعی و موسس سازمان القاعده در سعودی به پیکارجویان القاعده در افغانستان پیوست.
آل العوشن از همان ابتدا در بخش رسانه فعال شد و با الگو گرفتن از "مجاهدین افغان" و مساله چچن به القاعده در افغانستان پیوست. پس از کشته شدن یوسف العییری در ژوئیه 2003 در شهر حائل در شمال سعودی، آل العوشن از سوی عبدالعزیز المقرن که رهبر القاعده در جزیرة العرب بود به عنوان مسئول انتشار نشریات القاعده برگزیده شد.
براساس آنچه در نشریه "التوحيد و الجهاد" درباره سوابق عيسى بن سعد آل العوشن با نام رسانه‌ای "ابی سعيد القعود" آمده: "او با توجه به اهمیت نقش رسانه در جذب انصار و مجاهدین، همه تلاش خود را در این حوزه متمرکز کرد و با جدیت و کوشایی با شیخ شهید یوسف العییری در پایگاه الدراسات همکاری کرد."
آل العوشن پس از کشته شدن العییری، مدیریت پایگاه "مركز الدراسات البحوث الإسلامية" را بر عهده گرفت و پس از تعطیل شدن پایگاه الدراسات، پایگاه دیگری به نام "صوت الجهاد" را راه‌اندازی کرد. آل‌ عوشن پس از آن و به امر عبدالعزیز المقرن سردبیر مجله سوت الجهاد شد.
علاوه بر سردبیری مجله صوت الجهاد، آل العوشن بر نشریه "معسكر البتار" نیز نظارت کرده و یکی از افراد اصلی "مؤسسه السحاب" بازوی رسانه‌ای سازمان القاعده به شمار می‌رفت. او همچنین به عنوان تحلیل‌گر با نشریه معروف موسسه السحاب که "بدر الریاض" نام داشت، همکاری می‌کرد.
چند روز پس از هجوم به هسته إشبيلية در 8 می 2003 عملیات تروریستی 12 مه رخ داد و در این عملیات که بزرگترین عملیات تروریستی در پادشاهی عربی سعودی به شمار می‌رود، تروریست‌ها سه مجتمع مسکونی غرناطه، اشبيليه و الحمرا را منفجر کردند. پس از آن مقامات سعودی فهرست 26 تروریست تحت تعقیب را منتشر کردند و وزارت کشور پادشاهی عربی سعودی آنها را خطرناک‌ترین افراد تحت تعقیب توصیف کرد. نام عيسى بن سعد آل العوشن سخنگوی رسانه‌ای القاعده نیز در این فهرست بود.

آل العوشن و ایران

روابط دو طرفه مسئول اطلاع‌رسانی القاعده و ایران پس از حوادث 11 سپتامبر آغاز شد. پس از هجوم آمریکا به طالبان و القاعده در افغانستان، پیکارجویان این دو گروه و تعدادی دیگر از رهبران گروه‌های افراطی به ایران پناه بردند تا نهادهای اطلاعاتی آمریکا نتوانند آنها را پیدا کنند.
آل العوشن در شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان ایران اقامت کرد. هماهنگی اقامت آل العوشن در زابل را یوسف العییری و محافظ بن لادن انجام دادند. محافظ بن‌ لادن یکی اعضای گروه پنج‌ نفره‌ای بود که در سال 1992 با هواپیمای بن‌لادن از افغانستان به سودان رفتند و در میانه راه در ایران توقف کردند.
يوسف العييری

ماجد سعيد القحطانی ملقب به علی المکی، یکی از دوستان آل العوشن که در استان الرس در منطقه القصیم سعودی و در سال 2005 به دست نیروهای امنیتی کشته شد، درباره آل العوشن گفته: «آل العوشن در شهرستان زابل مسئولیت تعدادی از پیکارجویان القاعده را که در ایران حضور داشتند، بر عهده گرفت. این موضوع از سوی العییری که حلقه وصل بن‌لادن و رهبران القاعده در منطقه خلیج عربی بود، صورت گرفت. او از طریق لپ‌تاپ یا رهبران القاعده در ایران و پاکستان در تماس بود.»

در خاطرات علی المکی که توسط مجله صوت الجهاد منتشر شده، آمده: «شهید [آل العوشن] که خدای رحمتش کند به ایران آمد و مسئولیت تعدادی از مجاهدان را بر عهده گرفت و [آنها] منظر بودند راه برای ورودشان [به افغانستان] باز شود. آنها مدتی در آنجا با اشتیاق منتظر ماندند، اما راه بسته شده بود."
نکته قابل توجه در نامه القحطانی (علی المکی) که تحت عنوان "فارس الاعلام الجهادی" در مجله صوت الجهاد آمده، این است که آل العوشن از داخل ایران مسئولیت ارائه پشتیبانی لوجستیکی و دریافت کمک‌های مالی و همچنین مسئولیت پذیرش "مجاهدان جدید" و "مجاهدانی که از افغانستان خارج می‌شوند" را بر عهده داشت. این موضوع به خوبی عمق همکاری ایران با سازمان‌های تروریستی و حمایت ایران از آنها را نشان می‌داد. ایران در واقع نقطه عبور پیکارجویان برای رسیدن به سازمان القاعده بود.
عبد العزيز المقرن
الملکی درباره آل العوشن نوشته بود: «او در ایران برای برادران مجاهدش پشتیبانی لوجستیکی، شامل دریافت کمک‌های مالی و پذیرش مجاهدان جدید و مجاهدانی که از افغانستان خارج می‌شوند را فراهم می‌کرد. او که خدایش بیامرزد به من گفت که شیخ یوسف [العییری] در عید فطر سال 1422 با آنها تماس گرفت و در جریان این موضوع قرار گرفت که برادران مشتاق ورود [به افغانستان] هستند و آنها از دست ایران و رافضی‌هایش خسته شده‌اند. او نیز که خدای رحمتش کند شروع به تسلی دادن آنها کرد و در یک مکالمه تلفنی طولانی درباره فضایل صبر و جهاد برای آنها سخن گفت.»
در همین راستا وزارت کشور پادشاهی عربی سعودی در سال 2009 فهرستی شامل 85 فرد تحت تعقیب در خارج از این کشور را منتشر کرد که شامل 83 شهروند سعودی و دو شهروند یمنی بود. تعدادی از این افراد خود را تسلیم نهادهای امنیتی کردند و به کشور بازگشتند.

القرعاوی، موسس گردان‎های عبدالله عزام

یکی از این افراد متهم شماره 13 در هسته 32 بود؛ هسته‌ای برای انجام عملیات تروریستی در پادشاهی عربی سعودی برنامه‌ریزی کرده بود. او در سپتامبر 2014 و در جلسه دادگاه اعلام حکم افراد این هسته، فاش کرد که دوره‌های به کارگیری اسلحه و مواد منفجره را نزد سازمان القاعده در افغانستان گذراند. او همچنین از یکی از اعضای این هسته مبلغ 106 هزار ریال سعودی دریافت کرده و با خود به ایران برد. او مبلغ 100 هزار ریال را به صالح القرعاوی، هماهنگ‌کننده امور القاعده در ایران و 6 هزار ریال سعودی به یکی از افراد تحت تعقیب که در وزیرستان به سر می‌برد، داد.
صالح القرعاوی
القرعاوی بنیانگذار و رهبر گردان‌های عبدالله عزام است. این گردان‌ها فعالیت نظامی خود را در سال 2004 و از طریق چند عملیات محدود آغاز و در سال 2009 پس از جنگ غزه اعلام وجود کرده و در اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان مستقر شدند.
القرعاوی آموزش‌های فشرده امور الکترونیکی و شیوه استفاده از آنها در انفجارات را در ایران گذراند و ایران را به عنوان مرکز عملیات خود برگزید. او با هدف یکپارچه کردن سازمان القاعده در عراق و لبنان، نقش واسطه میان رهبران و اعضای این سازمان را در ایران بر عهده گرفت. او همچنین معاون یاسر السوری، هماهنگ‌کننده خدمات لوجستیک القاعده بوده و روابط مستحکمی با پیکارجویان القاعده در منطقه، که در پی انجام عملیات تروریستی بودند، داشت.
گردان‌های عبدالله عزام مسئولیت هجوم به سفارت ایران در لبنان در نوامبر 2013 را بر عهده گرفت. انفجاری که براساس داده‌های اطلاعاتی، به درخواست سازمان اطلاعات ایران و رژیم سوریه انجام شد.
القرعاوی به شکل مستمر میان محل اقامتش در شهر مشهد و استان وزیرستان در رفت و آمد بود تا اینکه در تابستان 2012 از ناحیه کتف به شدت آسیب دید و دستگیر شد. پس از آن او به عنوان متهم شماره 43 در فهرست 85 نفره افراد تحت تعقیب به پادشاهی عربی سعودی تحویل داده شد.
گردان‌های عبدالله عزام از طریق دو گروه "سرايا زياد الجراح" و"سرايا يوسف العييری" 9 عملیات تروریستی انجام دادند که مهم‌ترین آنها حمله به ناو آمریکایی در العقبة در آگوست 2005 بود.
عماد مغنيه
پیش از آن و در ژانویه 2002 روزنامه نیویورک تایمز براساس مدارکی که از مقامات اطلاعاتی آمریکا به دست آورد، فاش کرد که عماد مغنیه رهبر شاخه نظامی حزب‌الله لبنان، ایران و اسامه بن‌لادن در دهه 90 میلادی با یکدیگر در تماس بوده‌اند.
براساس نیویورک تایمز عماد مغنیه حداقل یک بار با بن‌لادن دیدار داشته و قصد داشته موضوع برقراری روابط همکاری با او را به بحث بگذارد. براساس اطلاعاتی که دادگاه فدرال آمریکا از جمال الفضل، یکی از معاونان نزدیک به بن‌لادن که بعدها از القاعده جدا شد، به دست آورد، سیف العدل و گروهی از همراهان او در آغاز دهه 90 میلادی به جنوب لبنان رفته و نزد حزب‌الله آموزش نظامی دیدند. 

Tuesday, September 19, 2017

انقلاب 57-مجاهدين وخميني

 انقلاب 57-مجاهدين وخميني 


 
خميني دجال بزرگ قرن 

  
همه ميدانند كه رژيم شاه يك رژيم ديكتاتوري بود . يك ديكتاوري كلاسيك .درسيستم سلطنتي ، غصب حق حاكميت مردم تحت اين  فريبكاري ،غصب شده بود كه « حق حاكميت«   موهبتي الهي است كه ازشاه قبلي به فرزند ذكورش به ارث برده ميشد!!!
اين ديكتاتوري درعين حال وابسته بود .يك ديكتاتوري وابسته با غارتگران استعماري   يعني خيلي از سياست هاي داخلي وخارجي درايران ، نه توسط نماينده هاي واقعي مردم ، بلكه توسط استعمارگران خارجي وبرعليه مصالح عاليه مردم ايران ، طراحي ،تصميم گيري و به شاه ودربارش ديكته مي شد .
مضافا اين كه رژيم پهلوي يك حاكميت فاسد بود .رژيم شاه وهزارفاميلش ، مملكت را ملك طلق خويش ساخته ودرهرجايي تسمه را برگرده توده هاي تحت ستم برمي كشيدند . اقتصاد يك اقليت ناچيز تا بخواهي فربه وفربه ترميشد وشكاف طبقاتي روز به روزعميق ترمي گشت .
اين رژيم كه برآمده از كودتاي استعماري 28 مرداد بود ، به شدت درميان مردم ايران ايزوله وتنها با اتكا به ساواك ودستگيري هرمخالف وبستن دهانها واستمرار شكنجه واعدام مبارزين ومجاهدين به حاكميت خود ادامه ميداد.
 در افكار عمومي دنيا، شاه به‌عنوان يك ديكتاتور منفور ــ‌‌اما تجددطلب و قابل معامله‌‌ــ شناخته مي‌شد. وجود دستگاه مخوف ساواك، موارد نقض حقوق‌بشر و شكنجه و اعدام، هزاران زنداني سياسي و نبود حداقل آزاديهاي دموكراتيك، زبانزد خاص و عام بود.
خيلي واضح بود كه اين طور رژيمي درايران نمي توانست دوام بياورد .ايراني كه درصدوبيست سال اخيرتاريخش مملوازتحولات آزاديخواهانه وضد استبدادي بوده است .اگرچه شاه بعداز كودتاي 28 مردم با مانورهاي ازيكطرف وبا گسترش سركوب ازطرف ديگر ،ميخواست شعله آزادي خواهي وانقلاب را درميان مردم بخشكاند اما هيچ گاه نتوانست به اين خواست خود دست يابد . هربارشعله اي ديگر وجرقه اي ديگرازانقلاب مردم روياي شاه وحاميان استعماري اش را به هم مي ريخت .
ازجمله پس از قیام خودانگیخته 15خرداد 1342، که سرکوب خونین مردم و پیگرد و دستگیری گسترده مخالفان و فعالان سیاسی را به‌دنبال داشت، بنیانگذاران  مجاهدين كه ازجمله اين دستگيرشدگان بوددند ،در زندان به جمعبندی مبارزات سیاسی گذشته پرداختند و دریافتند که مبارزات پارلمانی و سیاسی همواره توسط دیکتاتوری سرکوب می‌شود و به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، بنابراین برای سرنگونی دیکتاتوری، مبارزه مسلحانه در آن مرحله، به‌عنوان شکل محوری مبارزه، یک ضرورت است. بر این اساس، گروهی را بنیان نهادند که چند سال بعد، سازمان مجاهدین خلق ایران نام گرفت.
در شهریور۱۳۵۰، ساواک شاه در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله، هجوم گسترده‌یی را به سازمان مجاهدين خلق  ايران و دیگر نیروهای مبارز به‌عمل آورد و طی آن  فقط از مجاهدين خلق ، حدود 90درصد اعضای سازمان و تمام مرکزیت را دستگیر کرد.
متعاقباً دادگاه نظامی بنیانگذاران و همه اعضای مرکزیت سازمان را به اعدام محکوم کرد. از میان آنها تنها حکم مسعود رجوی به‌دلیل کارزار بین‌المللی سیاسی و حقوقی گسترده‌یی که دکتر کاظم رجوی، برادر مسعود، در خارج کشور به راه انداخته بود، با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد و او از اعدام نجات یافت.
با انتشار دفاعیات آتشین بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و شهادت قهرمانانه آنها، ستاره اقبال اجتماعی مجاهدین به‌خصوص در دانشگاهها درخشش و تلألؤیی بی‌همتا یافت و اقشار روشنفکر و مذهبی را جذب سازمان کرد.
 مجاهدين دراين اوان ، شهرت و محبوبيتي وسيع پيدا كردند. اما خميني به‌رغم تمامي پيامهايي كه دراين زمينه از ايران به‌او مي‌رسيد، حاضر به‌حمايت از مجاهدين و مبارزهٌ خونبارشان با رژيم شاه نشد و چنان كه نزديك‌ترين اطرافيان خميني مانند رفسنجاني و كروبي و… بارها گفته‌اند، اين امر انزواي او را تشديد كرد.
خميني كه ازتحولات سياسي جامعه بركنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و به‌ويژه دانشجويان دانشگاه تهران در سال46 پس از شهادت جهان‌پهلوان تختي؛ نسبت به‌جشنهاي تاجگذاري شاه؛ و نسبت به‌تظاهرات گستردهٌ دانشجويان در سال‌48 عليه گران شدن بليت اتوبوس شركت واحد؛ واكنش صريحي نداشت  .اما از بيرون ريختن حقد و كين خود عليه مبارزهٌ انقلابي   غافل نماند.
شايان توجه است كه  زندگي سياسي خميني تا سن 60سالگي در سكوت و سازش كامل با ديكتاتوريهاي رضاشاه و محمد‌رضا شاه و‌سكوت تأييد‌آميز نسبت به‌كودتاي استعماري عليه مصدق سپري گرديد و شهرت وي از زماني آغاز شد كه در سالهاي اول دههٌ40 عليه برخورداري زنان از حق‌رأي دست به‌اعتراض زد و در آبان سال43 به‌تركيه تبعيد شد.
 دريك‌سالي كه خميني در تركيه اقامت داشت، از وي حتي يك سطر پيام و موضعگيري عليه رژيم شاه ثبت نشده‌است. وي در سال44 به‌نجف رفت در سالهاي44 و 45 يك سخنراني سياسي داشت كه در آن بدون كمترين ابراز مخالفتي با شاه، به‌موعظه براي «رؤساي دول اسلامي» پرداخت كه «بر سلاطين اسلام، بر رؤساي‌جمهور اسلام تكليف است كه دست برادري بدهند و حدود و ثغورشان را حفظ كنند». در سالهاي بعد نيز اساساً به‌درس و بحث حوزه مشغول بود .
به رغم سركوبي هاي شاه وسازشگري روحانيت ارتجاعي ازجمله خميني ،تاثيرات مبارزه سازمان هاي بزرگ انقلابي آن دوران يعني مجاهدين خلق ايران وسازمان فدايي ها  درجامعه خودش را هرازگاهي نشان ميداد
در سال55 بر تعداد حركتهاي اعتراضي و انقلابي و به‌خصوص تظاهرات افزوده مي‌شد. و مردم رهگذر نيز كم‌كم جرأت شركت در آنها را پيدا مي‌كردند.
اوضاع واحوال درآن شرايط به خوبي نشان ميداد كه  در دل جامعه، پس از 6‌سال مبارزهٌ انقلابي مجاهدين وفدايي ها، يك پتانسيل عظيم انفجاري درجامعه ايران  در حال جوشيدن است.
جنبش انقلابي ضربه خورده بود و رهبران آن شهيد شده يا در زندانها بودند، اما مردم همين‌كه جرأت كردند لب به اعتراض باز كنند، الگويشان همان مبارزهٌ  مجاهدين وفدايي  و سمبلهايشان همان پيشتازان  مجاهد وفدايي  بودند.
به همين جهت خيزش اوج‌گيرندهٌ مردم، همواره به راديكالترين نوع اعتراض جمعي گرايش نشان مي‌داد
تنها كافي بودكه تور اختناق سوراخ شود و ماشين مخوف ساواك اندكي حركتش كُند گردد. اين واقعيتي بود كه در اواخر سال55 و به‌وضوح در سالهاي 56 و 57 به‌اثبات رسيد.
در 30ديماه1355، كارتر، كانديداي حزب دموكرات، با يك شاخه زيتون «حقوق‌بشر» به رياست‌جمهوري آمريكا برگزيده شد. و برژينسكي، تئوريسين كميسيون سه‌جانبه و مشاور امنيت ملي، اكنون مرد شمارهٌ‌2 كاخ سفيد بود كه عملاً در رأس سياست خارجي آمريكا‌‌‌(*)، فرصت مي‌يافت تا دكترين خود را به آزمايش بگذارد. تز برژينسكي را در يك كلام و به‌زبان خودش مي‌شود اين‌طور خلاصه كرد:
«آمريكا بايد تلاش كند تحولاتي را كه گريزناپذيرند، از يك مسير هرج و مرج و آشوب به مسير انتقال منظم بيندازد».
روي ميز سياست خارجي آمريكا، كارت ايران در اولويت قرار داشت. آن‌چه كارتر از شاه مي‌خواست دو كلمه بيشتر نبود:
1ــ   هماهنگي با سياست نفتي آمريكا، كه دراساس هدفش تثبيت قيمت نفت بود.
2ــ   هماهنگي با سياست حقوق‌بشر
هدف  دولت وقت آمريكا اين بود كه جريانات درايران به سمتي نكشد كه سازمان هاي مردمي وآزاديخواه ازجمله مجاهدين ،به طورنهايي ،دراوضاع مسلط شوند وميخواستند كه رژيم شاه قبل از غرق شدن دربحران خودساخته اش ،با ايجاد مانورهايي ،ازسرنگوني نجات يابد .
در چنين شرايطي، حتي قبل از پايان انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا، شاه جهت وزش باد را تشخيص داد و خود را براي حداقل انطباق با سياست حقوق‌بشر كارتر و بزك‌كردن چهرهٌ بين‌المللي رژيمش آماده مي‌كرد. او در عين‌حال قصد داشت با دادن امتياز در زمينهٌ اقتصادي و به‌خصوص نفت، حتي‌الامكان تيغ حقوق‌بشر كارتر را كُند كند تا ناچار از دادن امتيازهاي اساسي نشود. در بهمن55، شاه دستور توقف اعدام و شكنجه را صادر كرد. روزنامهٌ كيهان 13بهمن در سرمقاله‌اش نوشت: به دستور شاه، احدي حق استفاده از شكنجه را ندارد.
توقف اعدام و شكنجه، اگرچه كمترين امتياز در زمينهٌ حقوق‌بشر و آزاديهاي دموكراتيك به‌حساب مي‌آمد، اما با توجه به پتانسيل عظيم انفجاري و انقلابي جامعه، يعني محصول 6‌سال مبارزهٌ   انقلابي مجاهدين خلق وفدايي ها  ، اين عقب‌نشيني شاه نقش تعيين‌كننده‌يي در اوج گرفتن جنبش دموكراتيك داشت. در عين‌حال، شاه تا آن‌جا كه مي‌توانست، بهاي اين امتياز را از جيب جنبش انقلابي و خون رزمندگان قهرمان خلق باز‌پس مي‌گرفت. در اواخر سال55 نمونه‌هاي متعددي نشان مي‌داد كه ساواك در تعقيب و مراقبتهاي خياباني، انقلابيان را مي‌كشت يا دستگيرشدگان را مخفيانه و بدون اعلام اسم و رسم آنها، ترور مي‌كرد (1).
 بهار و تابستان1356: تظاهرات و حركتهاي اعتراضي عليه ديكتاتوري سلطنتي گسترش پيدا كرد. دانشگاه، سنگر استوار آزادي، هم‌چنان مي‌خروشيد و تظاهرات دانشجويان، پيوسته برافروخته‌تر مي‌شد.
به دنبال اين تحولات ، موج جديدي از سياستمداران محافظه‌كار، به جنبش دموكراتيك ضدشاه پيوستند. از‌جمله بايد از ورود عناصر سابق جبههٌ ملي، نهضت آزادي و برخي از ديگر ملي‌گرايان به صفوف جنبش دموكراتيك نام برد. ازجمله ، در آذر‌ماه سال56، بازرگان به‌اتفاق چند‌تن ديگر، «جمعيت طرفداران آزادي و حقوق‌بشر» را تأسيس كردند. اين جمعيت در اولين موضعگيري خود، خواستار آزادي زندانيان سياسي شد. اكنون در كنار صف «مرگ بر ‌شاه»، صف ملايم ديگري نيز به‌آرامي شكل مي‌گرفت. درست در چنين موقعيتي بود كه بالاخره آخوندهاهم خودرا وارد صفوف مردم وجنبش دموكراتيك ضد شاه كردند .
خميني كي وارد اين صحنه شد؟
پاييز1356: در همان روزهايي كه امثال بازرگان وارد صحنه مي‌شدند، خميني هم در نجف بوي كباب به مشامش رسيد. آخوند‌جماعت تا زماني كه حداكثر منافع خودش را پيش‌بيني نكند وارد هيچ‌كاري نمي‌شود. آنها در عين‌حال، وقتي دست‌به‌كار مي‌شوند كه خطرات احتمالي نيز به حداقل رسيده باشد. از نظر خميني نيز كه تيز‌هوش‌ترين آخوند  شياد دوران بود، مناسب‌ترين و كم‌خطرترين زمان، پس از بازگشت شاه از آمريكا و اعلام وفاداريش به سياست حقوق‌بشر كارتر تشخيص داده شد. خميني به‌علاوه، يك قدم دورتر را نيز در رابطه با موقعيت خودش مي‌توانست ببيند. او ديگر هيچ درنگي را جايز نمي‌ديد. بنابراين يك، دو، سه،   از همان نجف دورخيز برداشت ووارد گود شد…
 خميني، در اوايل آذر نامه‌يي خطاب به «آقايان علما» مخفيانه به ايران فرستاد و از آنها خواست زودتر بجنبند! خميني نوشته بود: «…‌امروز در ايران فرجه‌يي پيدا شده و اين فرصت را غنيمت بشماريد… الان نويسنده‌هاي احزاب اشكال مي‌كنند، اعتراض مي‌كنند، نامه مي‌نويسند و امضا مي‌كنند. شما هم بنويسيد و چند نفر از آقايان علما امضا كنند. مطالب را گوشزد كنيد… اشكالات را بنويسيد و به دنيا اعلام كنيد… اشكالات را بنويسيد و به خودشان بدهيد، مثل چندين نفر كه ما ديديم اشكال كردند و بسياري حرفها زدند و امضا كردند و كسي هم كارشان نكرد…»
خميني كه خودش اوضاع را از بالا بو كشيده بود، نگران عقب‌ماندن آخوندها با دگنك و اين‌كه بابا نترسيد، خطري در كار نيست، شكنجه‌يي در كار نيست و اين‌گونه حرفها سعي مي‌كرد آنها را راه بيندازد. چون تا اين زمان عموم قشرها و گروهها، حتي كساني هم كه از «شاه در كادر قانون اساسي» حمايت مي‌كردند به جنبش دموكراتيك ضدسلطنتي پيوسته بودند. اما فقط از آخوندها خبري نبود.
خميني هم كه تلاش مي‌كرد اينها بيشتر از اين بيرون گود نمانند براي اين بود كه سر در معاملات كلان داشت والا او خودش هم تا پنجاه و چند سالگي اصلاً در ميدان سياست حضوري نداشت. او «…‌‌بنا به مندرجات يكي از كتابهايش در سالهاي بعد از شهريور1320 نه‌تنها هيچ مخالفتي با اساس سلطنت نداشته بلكه مؤيد آن نيز بوده است. سپس در آستانهٌ كودتاي 28مرداد، در سلك افراد آخوند "كاشاني" به ضديت با پيشواي نهضت ملي ايران، دكتر مصدق فقيد برخاسته و هنوز هم به‌قول خودش از «سيلي خوردن» مصدق توسط دربار شاه و استعمارگران حامي آن شاد و ممنون است. سپس در سلك حاميان كودتاي استعماري 28مرداد1332 تا سال42 باز هم ساكت و سر به‌زير بوده. ولي به هنگام يك‌پايه شدن رژيم شاه و دربار، يعني به هنگام چرخش شاه به جانب آمريكا و اولويت دادن به آن در قبال انگليس و پايگاههاي فئودالي داخلي آن، خميني يكباره سر برمي‌دارد و از موضع قرون‌وسطايي و مادون سرمايه‌داري، از‌جمله از موضع مخالف با آزادي زنان و تقسيم اراضي، بناي مخالف با ديكتاتوري شاه را مي‌گذارد… سپس چنان‌كه مي‌دانيد خميني به تبعيد مي‌رود…»‌‌(*)  و حالا وقتي مبارزهٌ مردم ايران عليه شاه اوج مي‌گيرد دوباره سر و كله‌اش پيدا مي‌شود.
بزرگترين شيادي خميني اين بود كه با سوءاستفاده از احساسات مذهبي مردم، اعتماد بي‌شائبهٌ خلق‌الله را كه درواقع نثار مجاهدان و پيشتازان انقلاب مي‌شد به خود جلب مي‌كرد و توانست در خلأ سياسي ناشي از زنداني بودن رهبري واقعي جنبش، رهبري انقلاب را بربايد و سپس آن را بر‌ سر انقلابيون واقعيش آوار كند.
به‌واقع مأموريت و نقش ضدتاريخي خميني همين بود. والا كه آخوندهاي خميني‌صفت در صلح و صفا و سازش با ساواك به‌سر مي‌بردند. كمااين‌كه خامنه‌اي به توصيهٌ ساواك شاه از زندان آزاد شده بود و رفسنجاني هم براي ضديت با مجاهدين هر هفته در زندان اوين با رسولي سربازجوي ساواك جلسه داشت. اينها تازه كساني بودند كه آن روزها افتخار مي‌كردند به‌عنوان هواداري از مجاهدين دستگير شده‌اند. در همان بهمن1355، گروهي از همين حضرات، كه امروز مهره‌هاي مهم رژيم‌ هستند، در يك شوي جمعي در تلويزيون شاه ابراز ندامت كردند و به‌خاطر «عفو ملوكانه» سه‌بار شعار دادند كه «شاهنشاها سپاس».
به هرحال تاآنجا كه به رژيم شاه برمي گشت ، ازاين كه انقلابي درراه بود ،  ديگر هيچ كس شكي به آن  نداشت .  حتي خود شاه .كما اين كه خودشاه هم براي پس زدن اين انقلاب بود كه سياست  حقوق بشر كارتر را پذيرفته بود   او وحاميانش فكرمي كردند با اين نرمش ، ميتوانند خروش انقلابي مردم  كه ناشي از سالها مبارزه انقلابي پيشتازان شان يعني مجاهدين وفدايي ها بود را  سد كنند و اين گونه جلوي سرنگوني ديكتاتوري شاهي را بگيرند .
اگر شاه مي‌توانست به‌آن «فكر نكردني» فكر كند شايد اوضاع به گونهٌ ديگري مي‌چرخيد.
سوليوان، سفيروقت  آمريكا، تحت عنوان بالا، گزارشي از وضع بحراني ايران و پايان دوران شاه، براي كارتر فرستاد:
«ديگر ترديدي وجود نداشت كه شاه از حمايت افكار عمومي برخوردار نيست… در شرايط جديد مي‌بايست موضوع روابط احتمالي آينده بين نظاميان و رهبران مذهبي را مورد توجه قرار دهيم. خطوط اصلي پيشنهادي من اين بود كه براي پايان بخشيدن به بحران فعلي… بين نيروهاي انقلابي و نيروهاي مسلح سازش به‌وجود آيد… حصول توافق… به اين‌صورت امكان‌پذير است كه آيت‌الله خميني شخص معتدلي مانند بازرگان يا ميناچي را به نخست‌وزيري انتخاب كند و بدين‌وسيله از روي كار آمدن حكومتي از نوع ناصر‌ـ قذافي جلوگيري به‌عمل آيد. حدس من اين بود كه رهبران مذهبي و شخص آيت‌الله خميني چنين راه‌حلي را خواهند پذيرفت زيرا هدف اصلي آنها كه حذف شاه بود، در چارچوب چنين توافقي عملي مي‌شد…»
 كنفرانس گوادلوپ
15دي:  به‌پيشنهاد ژيسكاردستن، رئيس‌جمهور فرانسه، سران چهار كشور آمريكا، انگليس، آلمان و فرانسه در جزيرهٌ گوادلوپ گرد آمدند تا دربارهٌ بحران ايران گفتگو كنند. پيش از برگزاري كنفرانس، خميني، ابراهيم يزدي، را به‌ آمريكا فرستاد تا ذهن رهبران آن‌جا را نسبت به حكومت آينده روشن سازد. در فرانسه هم يك هفته قبل از كنفرانس، صادق قطب‌زاده، تحليلي دربارهٌ سياستها و نوع حكومت خميني در اختيار وزارت خارجه گذاشت. خميني قبل از كنفرانس، مطمئن شد كه ژيسكاردستن به كارتر توصيه خواهد كرد كه با دولت احتمالي جديد تهران وارد مذاكره شود.
نتيجهٌ كنفرانس، رضايت دادن كارتر به خروج شاه از ايران بود. پس از كنفرانس، سياست آمريكا در قبال ايران اعلام شد: «دولت كارتر هرگونه اميدي را براي حفظ قدرت كامل شاه از دست داده است و در عوض بر حمايت خود از يك دولت غيرنظامي تأكيد مي‌كند». از اين پس در تهران ديدارها و مذاكرات بين بازرگان و بهشتي و بختيار و قره‌باغي از يك‌سو و بين بهشتي، بازرگان با سوليوان و هايزر از سوي ديگر جريان داشت. سوليوان پس از توافقهايي كه در تهران صورت گرفته بود، به كارتر پيشنهاد كرد كه براي مذاكره با خميني «يك مقام ارشد را به پاريس بفرستد» و كارتر از طريق نمايندگان ژيسكاردستن براي خميني پيام فرستاد كه آمريكا پذيرفته است كه شاه كنار برود. نمايندگان فرانسه در ديدار با خميني تأكيد كردند كه «انتقال قدرت در ايران بايد كنترل شود و با احساس مسئوليتهاي سياسي همراه باشد».
خميني خطاب به آنها گفت: «به من اطلاع دادند كه يك كودتاي نظامي در شرف تكوين است… من كودتا را نه به صلاح ملت مي‌دانم و نه به صلاح آمريكا. خوف آن دارم كه اگر كودتاي نظامي بشود، انفجاري بشود كه در ايران كسي نتواند جلو آن را بگيرد. من به شما توصيه مي‌كنم از كودتا جلوگيري كنيد».
20دي: به گزارش خبرگزاريها «دولت آمريكا از نيروهاي مسلح ايران خواست كه از دست زدن به يك كودتا بپرهيزند». شاه بعدها در «پاسخ به تاريخ» نوشت: «هايزر، توانسته بود تيمسار قره‌باغي، رئيس ستاد ارتش را جذب كند… قره‌باغي از قدرت خود براي جلوگيري از كودتا عليه خميني استفاده كرد».
21دي: سايروس ونس، وزير خارجهٌ آمريكا، اعلام كرد كه شاه بايد ايران را ترك كند و در غياب او شوراي سلطنت تشكيل شود. و سوليوان به‌اتفاق هايزر به ديدار شاه رفتند و پيام واشينگتن، مبني بر ضرورت ترك ايران را به وي رساندند.
23دي: شوراي سلطنت به رياست سيدجلال تهراني، تشكيل شد. بهشتي و يدالله سحابي نيز از كانديداهاي آن بودند.
25دي: ارتشبد قره‌باغي، ضمن رد كودتا از طرف ارتش گفت «هرگونه تمرد و عمل خودسرانه به‌شدت سركوب خواهد شد. ‌هر نظامي كه به كودتا دست بزند، به‌عنوان ياغي، مجازات خواهد شد».
26دي: شاه و فرح ايران را ترك كردند و عازم مصر شدند. شاه قبل از حركت، از ارتشبد قره‌باغي، رئيس ستاد ارتش، خواست كه سران ارتش را از دست زدن به كودتا باز دارد. با خروج شاه، انفجاري از شادي در ايران رخ داد. مجسمهٌ شاه در بسياري از شهرها پايين كشيده شد. مردم در سراسر ايران جشن و شادي برپا كردند و طعم شيرين پيروزي را با تمام وجود چشيدند. لازم به يادآوري است كه چند هفته قبل از رفتن شاه و همزمان با روي كار آمدن بختيار، اعتصاب 61روزهٌ مطبوعات به‌پايان رسيده بود و روزنامه‌ها اكنون واقعاً خواندني بود.
29دي: به‌مناسبت اربعين حسيني، 2ميليون نفر در تهران راهپيمايي كردند. روزنامه‌ها از اين راهپيمايي به‌عنوان «عظيم‌ترين راهپيمايي مذهبي و سياسي تاريخ» ياد كردند.
30دي: 162زنداني سياسي يعني آخرين گروه زندانيان سياسي از زندان آزاد شدند. ‌اكنون جشن پيروزي به‌خصوص براي هزاران نفري كه به‌منظور استقبال از رهبران خود در مقابل زندان قصر اجتماع كرده بودند، در سيماي مسعودرجوي  و موسي  خياباني و قهرماناني از ديگر گروهها شكفته مي‌شد. وقتي يك گوينده گفت كه روحانيت موجب آزادي زندانيان شده، مسعود همان لحظه ميكروفن را از او گرفت و به‌عنوان نمايندهٌ تمامي زندانيان سياسي گفت: اين مردم بودند كه ما را آزاد كردند.
در مسيري كه به 22بهمن‌1357 منتهي شد، مردم ايران يكدل و يك‌زبان شدند و زمستان ديرينهٌ ستم‌شاهي را درهم شكستند.
درواقع  بهمن سركش57 كه بسياري از حساب و كتابها را درهم ريخت، خروش مردم ايران براي آزادي بود.


ربودن رهبري انقلاب 57 مردم توسط خميني حاصلضرب خيانت شاه وفرصت طلبي خميني  :
درخلال انقلاب 57 يكي ازشعارهاي مردم كه به كرات مطرح ميشد  اين بود كه «مجاهدين زنداننديا كشته درميدانند ». به واقع هم همين بود. عليرغم اينكه هواداران وبرخي اعضا مجاهدين دربيرون زندان ،درتهران وشهرستان ها فعال بودند اما رهبران مجاهدين ومسئولين ارشد آنها ياتوسط رژيم شاه اعدام ويا درزنجيربودند . فدايي ها هم كمابيش همين وضع وحال را داشتند . ازاين رو انقلابي كه با خون ورنج وشكنج اين پيشتازان آبياري شده بود،درروز روزش ، سررهبري كننده نداشت . تشكيلات مردمي وانقلابي وسازمان انقلابي كه بتواند ،رهبري انقلاب را به دست بگيردوآن را درسمت ومسير خواسته توده هاي مردم هدايت كند درصحنه نبود .اين وضعيت حاصل خيانت شاه بود كه نگذاشته بود دراين كشورهيچ جريان سياسي اصيلي شكل بگيردوازتيغ سركوبي او درامان بماند . دراين طور وضعيتي بود كه خميني فرصت طلبانه وارد ميدان شدورهبري انقلاب مردم را ربودوبعدهم مردم وميهن مارا درشرايط وخامت باري فروبرد .
سفسطه ضدانقلابي :
برخي افراد هستند كه جنايت ها وتبهكاري هاي آخوندهاي حاكم را دستمايه وسرمايه كسب وكار سياسي خود مي كنند ودرمقابله با نيروهاي دموكراتيك وانقلابي به اين سفسطه رومي آورند كه چون خودتان هم ميگوييد كه شيخ به مراتب بدترازشاه است،پس همه آن مخالفت ها ومبارزه ها ومجاهدت ها درزمان شاه بيهوده بوده است . گويا مردم ايران اشتباه كردند كه دربرابراستبداد دست نشانده سلطنتي ، آزادي واستقلال مي خواستند . پيشتازاني مانند مجاهدين خلق ايران وچريك هاي فدايي خلق ايران گويا نبايد برعليه شاه قيام ميكردند .  به نظراينان ،نيروهاي انقلابي درزمان شاه ،همين كه رژيم شاه خودرا بابه اصطلاح انقلاب سفيد  يكسويه كرد واختناق كامل را برپاكرد،بايستي مثل آخوندها واحزاب سنتي به حاشيه مي رفتند ودنبال زندگي خود مي رفتند.طبق نظراينان ، همه عمليات وقهرمانيها وجانبازيها وشكنجه شدن ها وزندان افتادن هادرزمان شاه كه جامعه ايران را تكان داد وباعث شد درشرايط مناسب  توده مردم بيرون بريزند ، نبايد ميشد وبايد كسي پيدانميشد كه جلوي ديكتاتوري و وابستگي ووطن فروشي شاه با يستد .
 اين سفسطه ،درحال حاضر ميخواهد  به مردم  پيام بدهد « حالا كه آخوندها وراه حل آنهارا چشيديد ،پس ديگر به يك راه حل استعماري بدون عبا وعمامه رضايت بدهيد وبه جاي ديگري اميد نبنديد .رژيمي مثل شاه بس تان است .»
آنها مبارزه مجاهدين با رژيم شاه را دست مايه اين مي كنند كه بگويند پس شما خميني را آورده ايد
 اين حرف  سفسطه اي بيشترنيست . زيرااين افراد وجريانات كاري به روند تكامل اجتماعي ندارند .  كاري به اين كه شاه خود به دليل ماهيت ضد تاريخي ونيزجنايت هايش به دست خود گورخود وحكومتش راكندندارند . كاري به اين ندارند كه همين رژيم شاه بود كه زمينه ساز روآمدن خميني گشت . حتي به اين هم ندارند كه مجاهدين باوجود تمام زخم هايي كه ازرژيم شاه برپيكره خود داشتند ورهبران شان به تازگي اززندان هاي شاه خائن آزاد شده بودند ،  درشب 22بهمن، درست همان‌موقع كه پادگانها و دژهاي قدرت شاه زير هجوم سنگين مردم و نيروهاي اجتماعي مجاهدين و فداييها فرو‌مي‌ريخت، روزنامهٌ كيهان مصاحبهٌ خود با مسعود رجوي، رهبر مجاهدين، را منتشر كرد
كاري به اين ندارن كه درهمين مصاحبه ، مسعود رجوي سرنگوني شاه را تنها اولين گام ضروري از يك مسير طولاني اعلام كرده بود.
وكاري به اين ندارند كه انتشار برنامهٌ حداقل مجاهدين تحت عنوان «انتظارات مرحله‌يي از جمهوري اسلامي» در روز 27اسفند انجام شد كه درآن ، مبرمترين محورهاي برنامهٌ حداقل عبارت بودند از:
آزاديهاي دموكراتيك براي تمامي گروههاي سياسي با هر مرام و مسلك، آزاديها و حقوق برابر زنان، حق تعيين سرنوشت براي مردم كردستان و مليتهاي تحت ستم مضاعف، تأسيس شوراها به‌عنوان تضمين حاكميت مردمي و دموكراتيك، دستگاه قضايي واحد (دادگستري).
انقلاب بهمن نمرده ونه خاكسترشده است :
واقعيت اما چيزديگري است . درست است كه  حاصلضر ب خيانت شاه ورذالت خميني ،يك انقلاب بزرگ جهان معاصر را به انحراف برد اما آتش آن انقلاب هنوزدررگهاي اين مردم جاري است . انبوه قيام هايي كه برعليه رژيم ديكتاتوراستبداد ديني صورت گرفته است شاهد اين مدعاست . انقلاب نوين مردم ايران با حضورقدرتمند مجاهدين درصحنه زورآزمايي تاريخي با خميني است كه تداوم انقلاب بهمن است

ازاين رواست كه ميگوييم وگفته ايم انقلاب بهمن نه مرده ونه خاكسترشده است و ميرود تا بنياد رژيم خون آشام دجال جماران را براندازد وتاريخي را ازشرهرچه ديكتاتوري است برهاند . 

جایگاه بین‌المللی مجاهدین (گفت‌وگو با دولت نوروزی) دولت نوروزی نماینده شورای ملی مقاومت ایران در انگلستان   سؤال:  مجاهدین کارزار...